دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد. در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت |
رفیق من سنگ صبور غمها
به دیدنم بیا که خیلی تنهام هیچ کی نمی فهمه چه حالی دارم چه دنیای رو به زوالی دارم مجنونم و دل زده از لیلی ها خیلی دلم گرفته از خیلی ها نمونده از جوونی هام نشونی پیر شدم، پیر تو ای جوونی تنهای بی سنگ صبور خونه ی سرد و سوت و کور توی شبهات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست اگر چه هیچ کس نیومد سری به تنهایی ات نزد اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش تنهای بی سنگ صبور خونه ی سرد و سوت و کور توی شبهات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست اگر بیای همون جوری که بودی کم میارن حسودها از حسودی صدای سازم همه جا پرشده هر کی شنیده از خودش بی خوده اما خودم پر شدم از گلایه هیچی ازم نمونده جز یه سایه سایه ای که خالی از عشق و امید همیشه محتاج به نور خورشید تنهای بی سنگ صبور خونه ی سرد و سوت و کور توی شبهات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست اگر چه هیچ کس نیومد سری به تنهایی ات نزد اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش تنهای بی سنگ صبور خونه ی سرد و سوت و کور توی شبهات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست |
|
دوست داشتن |
نگاهی می کنی ، ما رو مگه عاشق ندیدی ، تو یا شاید دیدی و رسواترین عاشق ندیدی ، تو یا ما مجنونیمو ، خونه خرابی عالمی داره یا عشقت مونده و دست از سر ما بر نمی داره خداییش فرقی هم انگار نداره یا اگه داره دل رسوای ما بند کرده و بازم گرفتاره الهی دل خوشی باشه پناهت گلای رازقی تن پوش راهت الهی خوش خبر باشه قناری بخونه تا خروس خون چشم به راهت صفای دیدنت ای قصه ی نور من و با خود ببر تا آخر دور گلای پیرهنت ، یاس و اقاقی بمونم منتظر ، تا قصه باقی نگاهی می کنی ، ما رو مگه عاشق ندیدی ، تو یا شاید دیدی و رسواترین عاشق ندیدی ، تو یا ما مجنونیمو ، خونه خرابی عالمی داره یا عشقت مونده و دست از سر ما بر نمی داره خداییش فرقی هم انگار نداره یا اگه داره دل رسوای ما بند کرده و بازم گرفتاره الهی دل خوشی باشه پناهت گلای رازقی تن پوش راهت الهی خوش خبر باشه قناری بخونه تا خروس خون چشم به راهت صفای دیدنت ای قصه ی نور من و با خود ببر تا آخر دور گلای پیرهنت ، یاس و اقاقی بمونم منتظر ، تا قصه باقی |
|